پند لقمان
نوشته شده توسط سین بانو در 11 آبان 1396 در بدون موضوع
اربابِ لقمان به او دستور داد که
در زمینش ، برای او کنجد بکارد.
ولی او جُو کاشت.
وقتِ درو ، ارباب گفت : چرا جُو کاشتی؟
لقمان گفت : از خدا امید داشتم که برای تو کنجد برویاند.
اربابش گفت : مگر این ممکن است؟!
لقمان گفت :
تو را می بینم که خدای تعالی را
نافرمانی می کنی و در حالی که از او
امید بهشت داری.
لذا گفتم شاید آن هم بشود.
آنگاه اربابش گریست و او را آزاد ساخت.
دقت کنیم که در زندگی چه می کاریم
هر چه بکاریم همان را برداشت میکنیم.
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات