1- جسم خاکی:
که ماهیت آن طبق قرآن آیه 17سوره نوح، انسان مانند گیاهی است که از زمین روییده است.
((وَ اللَّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً ))
که بعد از مرگ پوسیده میشود .
در مواردی جسد اولیاالله پوسیده نمیشود که به عقیده علما، چون پوسیدن جسم خاکی نوعی عذاب برای جسم برزخی است (خواهیم پرداخت) لذا حضرت حق جسم خاکی این گروه را تا روز قیامت به عنوان امانت در زمین سالم نگه میدارد.
2- جسم برزخی:
که همان جسمی است که با آن در خواب، وارد عالم برزخ مثالی میشویم و میبینیم.
با آن لذت میبریم، گریه میکنیم، محتلم میشویم و با آن حرف میزنیم و با آن احساس عذاب میکنیم و ……
این جسم بر عکس جسم خاکی، فاقد اختیار، عقل، و محدود شدن در قالب زمان و مکان است. چنانچه در خواب، ما عقل، اختیار و زمان و مکان نداریم. درک جسم برزخی و خواب بهترین نمونه برای درک عالم پس از مرگ است.
که درسوره الزمر آیه 42 مستقیم به این امر اشاره شده است.
3- جسم قیامتی:
جسمی است که انسان پس از سپریکردن عالم برزخ بلافاصله بعد از برخواستن از قبور با همین جسم خاکی، به آن (جسم قیامتی) تبدیل میشود.
میدانیم جسم خاکی قابلیت درک آتش جهنم را ندارد و زود از بین میرود و اگر وارد بهشت شود، نیاز دفع شهوت و فضولات شکمی است، که در بهشت جایگاهی ندارد. پس تبدیل جسم خاکی به جسم قیامتی امری ضروری است. از کم و کیف این جسم، کسی چیزی به درستی نمیداند.
آیت الله مجتهدی تهرانی:
هر چه می خواهی در این دنیا زندگی کنی بکن! اما آخرش مرگ است
آقا از این کوچه نرو ! بن بست است. این خیره سر میرود. تاریک هم هست
پیشانی اش می خورد به دیوار.
این دنیا هم کوچه ی بن بست است. آخرش پیشانی مان میخورد به سنگ لحََد.
آن وقت تازه پشیمان می شویم. میگوییم خدایا مارا به دنیا بازگردان، ما
اشتباه میکردیم. دیگر عمل صالح انجام میدهیم.
خطاب میرسد
کَلاّ!! (ساکت شو!)
تو برگردی به دنیا باز همان آدم اولی ! تو خوب بشو نیستی. می گویی من را برگردان به دنیا ، آدم خوبی میشوم!
این همه جنازه بردی،
دوستانت را بردی دفن کردی، میخواستی خیال کنی که خودت مرده ای
بسم الله. جنازه که بردی دفن کردی فکر کن خودت هستی و دوباره
زنده شدی، آمده ای به دنیا. آیا اعمالمان را خوب میکنیم؟؟
یکی از فرزندان شیخ رجبعلی خیاط میگوید:
روزی مرحوم مرشد چلوییه معروف، خدمت جناب شیخ رسید و از کسادی بازارش گله کرد و گفت: داداش! این چه وضعی است که ما گرفتار آن شدیم؟
قبلا وضع ما خیلی خوب بود، روزی سه چهار دیگ چلو میفروختیم و مشتریها فراوان بودند،
اما یک باره اوضاع زیر و رو شده مشتریها یکی یکی پس رفتند، کارها از سکه افتاده، و اکنون روزی یک دیگ هم مصرف نمیشود …!
شیخ تأملی کرد و فرمود:
« تقصیر خودت است که مشتریها را رد میکنی »!
مرشد گفت: من کسی را رد نکردم، حتی از بچهها هم پذیرایی میکنم و نصف کباب به آنها میدهم.
شیخ فرمود:
« آن سید چه کسی بود که سه روز غذای نسیه خورده بود؛ بار آخر او را هل دادی و با تحقیر از در مغازه بیرون کردی؟!
گرفتار همان کار هستی!
مرشد سراسیمه از نزد شیخ بیرون آمد و شتابان در پی آن سید راه افتاد، او را یافت و از او پوزش خواست،
و پس از آن تابلویی بر در مغازهاش نصب کرد و روی آن نوشت:
« نسیه داده میشود، حتی به شما، وجه دستی به اندازه وسعمان پرداخت میشود »
آخرین نظرات