“انسان با یک کلمه سقوط میکند و با یک کلمه به معراج میرود”
کلمه می تواند؛
تو را مشتاق کند مثل: “دوستت دارم”
تو را ویران کند مثل: “از تو بیزارم”
تو را تلخ کند مثل: “خسته ام”
تو را سبز کند مثل: “خوشحالم”
تو را زیبا کند مثل: “سپاسگزارم”
تو را سست کند مثل: “نمیتوانم”
تو را پیش ببرد مثل: “ایمان دارم”
تو را خاموش کند مثل: “شانس ندارم”
کلمه میتواند تو را آغاز کند مثل:
از همین لحظه شروع میکنم ،
ازهمین نقطه تغییر میکنم ،
ازهمین دم یک طرح نو میزنم ،
می توانم…
می خواهم…
می شود…
روزی باد به آفتاب گفت: من از تو قوی ترم. آفتاب گفت: چگونه؟ باد گفت آن پیرمرد را می بینی که کتی بر تن دارد؟ شرط می بندم من زودتر از تو کتش را از تنش در می آورم. آفتاب در پشت ابر پنهان شد و باد به صورت گردبادی هولناک شروع به وزیدن گرفت. هرچه باد شدیدتر می شد پیرمرد کت را محکمتر به خود می پیچید. سرانجام باد تسلیم شد. آفتاب از پس ابر بیرون آمد و با ملایمت بر پیرمرد تبسم کرد و طولی نکشید که پیرمرد از گرما عرق کرد و پیشانی اش را پاک کرد و کتش را از تن درآورد. در آن هنگام آفتاب به باد گفت: دوستی و محبت قوی تر از خشم و اجبار است. در مسیر زندگی گرمای مهربانی و تبسم از طوفان خشم و جنگ راهگشاتر است.
خارپشتی از یک مار خواست بگذارد با او همخانه شود، مار پذیرفت.
چون لانۀ مار تنگ بود، خارهای تیز خارپشت به بدن مار فرو می رفت مار را زخمی می کرد، اما مار از سر نجابت دم بر نمی آورد.
سرانجام مار گفت: نگاه کن ببین چگونه مجروح و خونین شده ام، می توانی لانۀ من را ترک کنی؟
خارپشت گفت: من مشکلی ندارم، اگر تو ناراحتی می توانی لانۀ دیگری برای خود بیابی.
✍عادت ها ابتدا به صورت مهمان وارد می شوند، اما دیری نمی گذرد که خود را صاحبخانه می کنند و کنترل ما را به دست می گیرند.
آخرین نظرات