کربلا بی تو، منظومه پایان نیافته ای است که ماه در مدارش نیست تا ستاره هایِ بعد از خورشید را روشنی ببخشد.
کربلا بی تو، ادبیات پهلوانی را کم دارد.
وفاداری، با هر چه زیبایی اش در نام تو جمع شده است؛ فداکاری نیز. شجاعت و جوان مردی به تو اقتدا می کند. تو معنا بخشیده ای به کلمه های رشید، به جمله های حماسی. تو جرئت بخشیده ای به تصاویر سرد، به معانی فقیر.
عظمتِ نام تو، هنوز میدان های عراق را گوش به فرمان نگه داشته است و هنوز به بازوهای توانگر، نیرو می دهد.
کربلا بی تو، آسمانی است که ماه ندارد و آسمانی که ماه ندارد، ستاره هایش برکت نخواهند دید.
منظومه قمری
«و الشَّمسِ وَ ضُحیها وَ الْقَمَرِ إِذا تَلیها»؛ قسم به خورشید در طلوعش؛ قسم به ماه در خضوعش! تو پیشاهنگ کاروان خورشیدی در میدان سیاهِ شب؛ دلیل عظمت کاروان خورشید تویی و بلندای شوکت، از ماه چهره ات برق می زند. تو، پرچم دار قافله خورشیدی. هر که می خواهد به خورشید برسد، باید از مدار تو بگذرد.
منظومه شمسی، با تمام ابهتش در هلالِ جمال تو خلاصه شده است؛ هر که می خواهد به شهر خورشید برسد، باید از باب تو بگذرد. تو ادامه خورشیدی، تو اذان و اقامه خورشیدی و خورشیدِ کربلا بعد از تو، تاب تابیدن را نخواهد داشت.
رسم وفا نمی میرد
ای قمر بنی هاشم؛ ای هنرمند کربلا! نگارگری دلاوری های تو، سیاهه نویسی هرچه شمر و یزید را نقش بر آب کرده است. تو با به دندان گرفتن مشک، خواستی بگویی که رسم وفا نمی میرد و جفا در حق لب های تشنه، روا نیست.
تو، «چگونه موج برداشتن» را به آب ها آموخته ای؛ «چگونه جاری شدن» را به چشمه ها و «چگونه سیراب کردن» را به جویبارها.
خون سرخ تو، نه تنها زمین خشکیده کربلا، که لب های خشکیده قهرمانان تاریخ را آبیاری کرده است.
نشان ها و بازوبندها، تأسی به نام تو می جویند. نام تو، نخستین نامِ نامور قهرمانی است. نگارگری ها و نقشینه های رزم، تأسی به نام تو می جویند. تو با ماه چهره ات، با فدا کردن دست هایت، زیبایی بخشیده ای به تابلوی پر نقش و نگار عاشورا و هنوز هنر از دست های تو می آموزند، ای هنرمند کربلا… ای قمر بنی هاشم!
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات