مادر شهید قاسمی دانا خاطرهای از ارادت پسرش به شهدای گمنام و شرکت در مراسم تشییعشان روایت کرده است :
یک روز ظهر وارد خانه شد، سلام کرد، خیلی خسته و گرفته بود، یک ساک دستش بود، آن روز از صبح به مراسم تشییع شهدای گمنام رفته بود، آرام و بیصدا به اتاقش رفت. صدا کرد: مادر، برایم چای میآوری؟ برایش چای ریختم و بردم.
وارد اتاقش شدم، روی تخت دراز کشیده بود، من که رفتم بلند شد و نشست، پرسیدم: چه خبر؟ در جواب من از داخل ساکش یک پرچم سهرنگ با آرم «الله» بیرون آورد. پرچم خاکی و پاره بود. اول آن را به سر و صورتش کشید و بعد به من گفت: «این را یک جایی بگذار که فراموش نکنی. هروقت من مُردم آن را روی جنازهام بکش». خیلی ناراحت شدم، گفتم: «خدا نکند که تو قبل از من بری».
اجازه نداد حرفم را تمام کنم، خندید و گفت: «این پرچم روی تابوت یک شهید گمنام تبرک شده است. وقتی من مُردم آن را روی جنازه من بکشید و اگر شد با من دفنش کنید تا خداوند بهخاطر آبروی شهید به من رحم کند و از گناهانم بگذرد و شهدا مرا شفاعت کنند». نمیدانست که پرچم روی تابوت خودش هم یک روزی تکه تکه برای شفاعت دست همه پخش میشود. حالا من هم با آن پرچم… .
آبروی مؤمن اینقدر مهم است که اگر کسی از آبروی مؤمن خود دفاع کند -بهحسب این روایت [امیرالمؤمنین(ع) از قول پیامبر(ص)]- بهشت بر او واجب میشود.
حالا معنای واجب شدن بهشت این نیست که دیگر در هر صورت -هرکار کردیم و هرجور شد- این یک تعهد الهی است که آدم را به بهشت ببرد؛ نه، همه چیز دست خود ما است…
بههر حال آنچه در این روایت مورد توجه است و مورد اهتمام است، آبروی_مسلمان است.
شایعه درست کردن علیه مسلمان، شایعه را بازگو کردن علیه یک مسلمان، که گاهی یک حرفی علیه کسی زده میشود که آبروی او را به خطر میاندازد و ما [هم] میشنویم آن را- و خب، گاهی خود ما هم ابتداکننده نیستیم اما همان را نقل میکنیم، نقل ما را هم دیگری نقل میکند و همینطور این شایعه گسترش پیدا میکند علیه یک مسلمانی؛ در حالی که بعد معلوم میشود که هیچ چیز نبوده یا اگر هم چیزی هم باشد نباید منتشر کرد و نبایستی آبروی یک مسلمانی را در خط انداخت؛ چه برسد به اینکه در موارد متعددی هم خلاف واقع است.
آخرین نظرات