یکی از ترفندهای شیطان، ایجاد آرامش کاذب است. او نمی‌خواهد انسان، طعم آرامش حقیقی را بچشد؛ لذا زیرکانه به اعمالِ برخاسته از هوای نفس، رنگ و لعاب آرامش می‌دهد. 

نشانۀ این آرامش دروغین، آن است که تا اوضاع بر وفق مراد باشد، همه چیز آرام و خوب پیش می‌رود؛ ولی به محض اینکه سختی پیش آید، همان شخصِ آرام، کم می‌آورد و نمی‌تواند برای عمل به اعتقاداتش سختی بکشد و راه درست را انتخاب کند. از این رو در دودلی و تزلزل، گرفتار می‌شود و برای فروکش کردن این ناآرامی، سراغ آرامش‌های کاذبی که با عقل و فطرت و شریعت مخالف است، می‌رود. خود را به دست هوای نفس می‌سپارد و شیطان، شریکش می‌شود.

برگرفته از مباحث شیطان_شناسی

 از نگاه امیرمومنان علی علیه السلام بهترین صفات زنان سه چیز است:

1️.تکبر، 

2️.ترس، 

3️. بخل

 آنگاه که زن، متکبر باشد جز  در برابر شوهرش، برای فرد دیگری سر فرود نیاورد 

 (زنی که متکبر است رفتارش با هیچ مردی جز مرد خودش، لطیف و مهربان نیست

 و خود را در برابر هیچ مرد دیگری، متواضع نمی کند)

و آنگاه که بخیل باشد مال خود و همسرش را مواظبت کند 

 ( و اموال خود و همسرش را بی جا و بی جهت خرج نمی کند)

 و اگر ترسو باشد از هر چیزی که بر او عارض شود می ترسد 

 ( و هر چه را که امکان بدهد شاید او را از همسرش دور کند دوری می کند)

زنی که این ویژگی ها را دارد بهترین صفات زنان را در خود پرورش داده است.

برداشتی از نهج البلاغه حکمت234

در زمان حکومت معتمد عبّاسی به جهت نیامدن باران، خشکسالی شد و همه جا را قحطی فرا گرفت، لذا خلیفه دستور داد که مردم نماز باران به جای آورند تا رحمت الهی نازل گردد.مردم سه روز مرتّب نماز باران خواندند ولی خبری از بارش باران نشد، تا آن که نصاری به همراه یکی از راهبان حرکت کردند و چون به بیابان رسیدند، راهب دست به سوی آسمان بلند کرد و در این هنگام ابری بالا آمد و شروع به باریدن کرد.همچنین روز دوّم، نیز نصاری به همراه همان راهب حرکت کردند و چون راهب دست به سوی آسمان بلند کرد - همانند روز قبل - ابری نمایان گشت و باران فرود آمد.

به همین علّت مسلمان های ظاهر بین که شاهد این صحنه مرموز بودند، نسبت به دین مبین اسلام و نیز ولایت امام در شک و تردید قرار گرفتند و عدّه ای از آن ها مرتّد شدند و از اسلام برگشتند.

وقتی این خبر تاءسّف بار به معتمد - خلیفه عبّاسی - رسید، فورا دستور داد تا امام حسن عسکری علیه السلام را احضار نمایند، هنگامی که حضرت نزد خلیفه آمد، معتمد گفت: امّت جدّت را دریاب که در حال هلاکت بی دینی قرار گرفته اند.

امام حسن عسکری علیه السلام در مقابل، به معتمد عبّاسی فرمود: چندان مهمّ نیست، اجازه بده که بار دیگر نصاری برای آمدن باران بیرون بروند و دعا نمایند، من به حول و قوّه الهی، شک و تردید را از دل مردم بیرون خواهم کرد.

معتمد دستور داد تا بار دیگر مردم برای آمدن باران دعا کنند، نصاری نیز به همراه راهب حرکت کردند و چون راهب دست خود را به سمت آسمان بلند کرد، بارش باران شروع شد.

پس امام علیه السلام فرمود: آنچه که در دست راهب است از او بگیرید.

همین که ماءمورین آن را از دست راهب گرفتند، دیدند قطعه استخوان انسانی است، آن را خدمت امام علیه السلام آوردند.

حضرت استخوان را در دست خود گرفت و سپس به راهب دستور داد: برای آمدن باران دعا کن.

این بار هر چه راهب دست خود را به سوی آسمان بلند کرد و دعا خواند، دیگر خبری از باران نشد.

تمامی مردم از این ماجری در حیرت و تعجّب قرار گرفته و با یکدیگر مشغول صحبت چون و چرا شدند.

و معتمد عبّاسی به امام علیه السلام خطاب کرد و اظهار داشت:

یاابن رسول اللّه! این چه معمّای مرموزی بود؟!

و چرا دیگر باران قطع شد و دیگر باران نیامد؟!

امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: این استخوان یکی از پیغمبران الهی است و این راهب آن را در دست خود می گرفت و به سمت آسمان بلند می کرد و به وسیله آن استخوان، رحمت الهی فرود می آمد.

راوی گوید: وقتی آن قطعه استخوان را آزمایش کردند، متوجّه شدند آنچه را که امام علیه السلام مطرح فرموده است، صحیح می باشد و حقیقت دارد و مردم از شک و گمراهی نجات یافتند.

و پس از آن که حقّانیت برای همگان روشن و آشکار گردید، حضرت به منزل خود بازگشت

ینابیع المودّة: ج 3، ص 130 و ص 190، إحقاق الحقّ: ج 19، ص 602، حلیة الا برار: ج 5، ص 119، ح 1، مدینة المعاجز: ج 7، ص 621، ح 2604.

 رهبرانقلاب: شما خانم‌ها اگر از ناحیه همسرتان زحمتی را متحمل می‌شوید، که آن همسر این زحمت را به خاطر کار و تلاش و مجاهدت بر شما تحمیل می‌کند، این زحمت پیش خدای متعال اجر دارد؛ ولو یک لحظه و یک ساعتش را هیچ‌کس نفهمد.

هرچه شما به موفقیت جوانی که همسر شماست و این مسئولیت را دارد، کمک کنید، ارج و قدرتان و اجرتان پیش خدا بیشتر است.