شهید مطهری: آنان ڪه زیبایی اندیشه دارند زیبایی تن را به نمایش نمیگذارند
حجاب یعنی: دختر سیبی ست ڪه باید از درخت سربلندی چیده شود، نه در پای علفهای هرز.
حجاب یعنی: هنر پوشاندن، نه پوشیدنی ڪه از نپوشیدن بدتر است.
حجاب یعنی: دارای حریمی هستم ڪه هر ڪسی به آن راه ندارد.
حجاب یعنی: زاده ی عصر جاهلیت نیستم. (وَلَا تَبَرَّجُنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّة…۳۳/احزاب).
حجاب یعنی: لایڪ ارزشمند خدا، نه لایڪ بی ارزش بَعضیا.
حجاب یعنی: حاضر نیستم برای پرنگ شدن هزار رنگ شوم.
حجاب_یعنی: هر ڪسی لایق دیدن زیبایی های من نیست.
حجاب یعنی: آزاد بودن از زندانی به نام: “نظر دیگران”
حجاب یعنی : پوشاندن و نمایان نکردن تمام بدن! نه فقط سر.
حجاب یعنی: بی نیازم از هر نگاهی جز نگاه خدا.
حجاب یعنی: من انتخاب میڪنم ڪه تو چه ببینی.
حجاب یعنی: زرهی در برابر چشمهای مریض.
حجاب یعنی: یک پیله تا پروانه شدن.
حجاب یعنی: احترام به حرمت های الهی.
حجاب یعنی: طعمه هوسرانی کسی نیستم.
حجاب یعنی: به جای شخص، شخصیت را دیدن.
حجاب یعنی: من یک انسانم نه یک وسیله.
حجاب یعنی:خون بهای شهیدان.
حجاب یعنی: حفاظت از زیبایی.
حجاب یعنی: حفاظت از امانت خدا.
حجاب یعنی: نماد هویت انسانی.
حجاب یعنی: صدفی بر گوهر وجود.
حجاب یعنی: محتاج جلب توجه نیستم.
حجاب یعنی: زن والاست نه کالا.
حجاب یعنی: اثبات تقدس زن.
حجاب یعنی: مراقبت از تقوا.
حجاب یعنی: اعتماد به نفس.
حجاب یعنی: مبارزه با دشمن.
حجاب یعنی: زن فقط تَن نیست.
حجاب یعنی: احترام به زن.
حجاب یعنی: معامله با خدا.
حجاب یعنی: تــــاج بندگی.
🔸1-ادب
🔸2-یادگیری مادام العمر
🔸3-نگرش مثبت
🔸4-ارتباط موثر
🔸5-انضباط شخصي
🔸6-تندرستي واقعي
🔸7-آرامش خاطر
🔸8-خلاقيت
🔸9-عشق ورزيدن به کار
🔸10-داشتن برنامه و هدف
🔸11-داشتن قلب و زبان شاکر
🔸12-درک ديگران
🔸13-استفاده موثر از زمان
🔸14-بخشندگي
🔸15-اعتماد به نفس
حضرت امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: «فقر مرگ بزرگ است» و از ابتلائات سخت دنیاست و اسلام آن را بلای بدی می داند که ایمان افراد را از بین می برد. در روایت است که «هرگاه فقر از دری وارد شود ایمان از در دیگری خارج می شود.»
حضرت امیر علیه السلام ضمن نیایشی که با خدای خود داشت به ضررها و آفات فقر اشاره کرده می فرماید: «خدایا آبرویم را با بی نیازی نگهدار و با تنگدستی شخصیت مرا لکه دار مفرما. (تا کار من به جایی نرسد که) از روزی خواران تو روزی بخواهم و از بدکاران عفو و بخشش طلبم. » (١)
تحمل فقر بسیار سخت و دردناک است به همین جهت خداوند در صدور احکام خود بر فقرا بسیار رحم کرده و برای کفاره ی بسیاری از تقصیرات بندگان، صدقه را واجب کرده است. صدقه را باعث بخشش گناهان، رفع گرفتاری ها و درمان دردها و طول عمر و …. قرار داده و بر انفاق و خمس و زکات نیز سفارش نموده چنانچه به احکام اسلام عمل شود فقیری روی زمین باقی نمی ماند. به همین جهت فرموده اند در دولت موعود منتظر چه بسا به شوق ثواب صدقه، برای یافتن فقیری تلاش می کنند و نمی یابند.
راهکارهای دین در فرار از فقر
حضرت امیرالمومنین می فرماید: «فقر مرگ بزرگ است» و از ابتلائات سخت دنیاست و اسلام آن را بلای بدی می داند که ایمان افراد را از بین می برد. در روایت است که «هر گاه فقر از دری وارد شود ایمان از در دیگری خارج می شود.»
حفظ امید و کرامت انسانی فقیر
تا زمانی که امید باشد انسان، تسلیم فقر نمی شود و همواره تلاش می کند و تلاش ذاتا دارای نتیجه است. کسی که تسلیم فقر شده چه بسا همیشه فقیر باقی بماند. او خودش را پست می داند و همیشه به کارهای پست رو می کند. و هیچگاه حتی فکر استفاده از بعضی فرصت های نجات دهنده را هم به ذهنش راه نمی دهد چون باور کرده که سهم او همین است.
اگر انسان گمان کند که فقر او سرنوشت اوست یا اینکه خداوند او را رها کرده و گرفتار چنین وساوس شیطانی بشود، ناامید و افسرده شده و دست از تلاش هم برخواهد داشت و چه بسا طعمه ی خوبی برای سودجویان و کلاهبرداران شود.
طمع نداشته باشیم تا از فقر نجات پیدا کنیم
بیکاری موجب فقر است و از مهمترین دلایل بیکاری جوانان آرزوهای محال و بلندپروازیها است. چه بسیاری از اوقات که طمع مانع اصلی پیشرفت است. مانع اصلی کار و کسب است. اگر طمع در کار نباشد راحت تر کار پیدا می کنیم و کارمان هم رونق می یابد.
مهمترین مهارکننده های فقر
با قناعت روح انسان از اضطراب فقر نجات پیدا می کند. از جمله توصیه های لقمان حکیم به پسرش است که ای فرزندم قوی ترین مردم کسی است که قانع باشد به آنچه که خود دارد. و محتاج ترین مردم کسی است که چشمش به مال مردم باشد اگر چه گنج قارون داشته باشد.»
در دین ما توصیه هایی شده است که اگر رعایت شود، سنت حسنه ی صدقه، روحیۀ گدا پروری ایجاد نمی کند. مثل اینکه اولا صدقه دهنده صدقه گیرنده را نبیند. صدقه ی آشکارا، شرم فقیر را از بین می برد. و ممکن است او را مشتری دائمی نیکوکاران کند. ثانیا ثواب قرض را بیش از ثواب صدقه قرار داده است و ثالثا به کسی هم که صدقه می گیرد توصیه شده صدقه بدهد تا همیشه صاحب دست گیرنده نباشد بلکه دست دهنده هم داشته باشد و کرامت و عزت نفسش را حفظ کند
پوشاندن فقر
فقیر نباید ذلیل بشود. نباید با خفت و خواری رفتار کند. چه آنکه رفتار ذلیلانه نه از فقرش می کاهد و نه باعث روی کردن مردم به او می شود.
«… ای پسر بدان من صبر بر چیزهای تلخ را چشیدم و چیزی تلخ تر از فقر نیافتم. چنانکه روزی فقیر شدی فقر خود را بین خود و خدای خود قرار بده و فقر خود را بر مردم اظهار مکن. کسی که فقرش را اظهار می کند فرصت های خوبی را از دست می دهد معمولا طبع مردم اینگونه است که از فقرا رو برمی گردانند و همین امر به فقر آنها دامن می زند.
صدقه دادن هم راهی برای مبارزه با فقر است. در روایتی از امام علی علیه السلام آمده است: «هرگاه تهی دست شدید، با صدقه دادن با خدا تجارت کنید. (٢)
این روایت عجیب است زیرا از انسان فقیر می خواهد که صدقه بدهد. حتما گشایشی در صدقه دادن است که خداوند می خواهد آن گشایش را نصیب فقیر کند. اما جز این، حکمتهای دیگری نیز دارد. یکی از بدترین بلایای فقر این است که انسان را مبتلا به روحیه ی تکدی گری می کند.
خداوند با این نمی خواهد آنها را به کارهای سخت وادار کند بلکه می خواهد بندگان فقیرش به خاطر فقر، تبدیل به انسانهای حقیری نشوند که فقط دستشان را به سوی دیگران دراز کرده باشند. بلکه می فرماید شما هم صدقه بدهید هر چند بسیار اندک، و با این کار هم شخصیتتان را حفظ کنید و هم با خدا معامله کنید و این موضوع هیچ منافاتی با قبول صدقه از سوی دیگر مسلمانان ندارد. بلکه باعث می شود که شخص فقیر دچار روحیه تکدی گری و پستی نشود. زیرا تجربه شده گاهی فقر کسی برطرف می شود اما رفتار فقیرانه اش برطرف نمی شود زیرا روحیه و اخلاق پست تکدی گری باقی مانده است.
لذا در دین ما توصیه هایی شده است که اگر رعایت شود، سنت حسنه ی صدقه، روحیه گدا پروری ایجاد نمی کند. مثل اینکه اولا صدقه دهنده صدقه گیرنده را نبیند. صدقه ی آشکارا، شرم فقیر را از بین می برد. و ممکن است او را مشتری دائمی نیکوکاران کند. ثانیا ثواب قرض را بیش از ثواب صدقه قرار داده است و ثالثا به کسی هم که صدقه می گیرد توصیه شده صدقه بدهد تا همیشه صاحب دست گیرنده نباشد بلکه دست دهنده هم داشته باشد و کرامت و عزت نفسش را حفظ کند.
پی نوشتها:
1- خطبه ٢٢٥ نهج البلاغه
٢- نهج البلاغه؛ ص 258
آخرین نظرات