?اصل اول
من اجازه ورود افکار منفی را به ذهن خودم نمیدهم
من در هر حال و در بدترین شرایط زندگی ام مثبت فکر میکنم.
?اصل دوم
من اجازه اعتراض به تقدیر خداوند را ندارم
او بهتر ازهمه بر جریان امور مسلط است
?اصل سوم
من اجازه تنبلی ،تن پروری ،بیکاری را ندارم
من در برابر سختی های جسمی و روحی مقاوم هستم
من فشار های جسمی و فیزیکی را تحمل میکنم چون من جسم نیستم بلکه روحی بزرگ هستم.
?اصل چهارم
من اجازه ماندن در وادی جهل و ناآگاهی و نادانی را ندارم
من باید بدانم
من باید بخوانم
?اصل پنجم
من غیر از خداوند به هیچ کسی نیاز ندارم
او برای من کافی است
ذکر او مایه آرامش روح من است
او همنشین من است.
ذهن شما مفهوم
خواستن و نخواستن شما را نمیفهمد
فقط به چیزی که شما می اندیشید جامه عمل می پوشاند.
دعا نکنید انچه از ان می هراسید پیش نیاید
دعا کنید انچه دوست دارید اتفاق بیفتد
از خدا خواستم تا دردهایم را از من بگیرد، خدا گفت: رها کردن کار توست. تو باید از آنها دست بکشی.
از خدا خواستم تا شکیباییام بخشد، خدا گفت: شکیبایی زاده رنج و سختی است. شکیبایی بخشیدنی نیست، به دست آوردنی است.
از خدا خواستم تا خوشی و سعادتم بخشد، خدا گفت: من به تو نعمت و برکت دادم، حال با توست که سعادت را فراچنگ آوری.
از خدا خواستم تا از رنجهایم بکاهد، خدا گفت: رنج و سختی، تو را از دنیا دورتر و دورتر، و به من نزدیکتر و نزدیکتر میکند.
از خدا خواستم تا روحم را تعالی بخشد، خدا گفت: بایسته آن است که تو خود سر برآوری و ببالی اما من تو را هرس خواهم کرد تا سودمند و پر ثمر شوی. من هر چیزی را که به گمانم در زندگی لذت میآفریند.
از خدا خواستم و باز گفت: من به تو زندگی خواهم داد، تا تو خود از هر چیزی لذتی به کف آری. از خدا خواستم یاریام دهد تا دیگران را دوست بدارم، همانگونه که آنها مرا دوست دارند. و خدا گفت: آه، سرانجام چیزی خواستی تا من اجابت کنم!
آخرین نظرات