باز لرزید…
تمام جانم، با او لرزید…
با او که کودکش را
زیر آوار جستجو می کرد
با او که صدای نفسهای مادرش را
هنوز میشنید
با او که
پدر را میان سنگها
جستجو میکرد
تمام روحم؛ جسمم جانم، لرزید…
دوباره آه
دوباره درد…
دوباره بیکسی…
دوباره عکس و قاب…
دوباره رنج و درد… دوباره زلزله…
دوباره لرز مرگ… دوباره نام او…
و او
صدای یا خدا
خدای کشورم
آه که چه قدر سخت است…
آخرین نظرات