یاران امام مهدی (عج) به چهار گروه تقسیم می شوند:
1.اوتاد
افرادى هستند که به اندازه یک چشم برهم زدن از خداى خویش غفلت نمى کنند و به دنبال مال دنیا نیستند مگر آن چه که نصیب و روزى آنها شود و خطاها و لغزش هایى که از افراد دیگر صادرمى شود ازآنها سرنمى زندو
(درخصوص غیر پیامبران) در آنها عصمت شرط نیست، آن عصمتى که از شرایط قطب است. این گروه بى واسطه با حضرت مهدى علیه السّلام در ارتباط هستند.
2.ابدال
ابدال یک درجه از اوتاد پایین تر و در مرحله بعدى هستند که ممکن است گاهى ازآنهاغفلتى صادر شودولى بلافاصله با تذکر و تنبّه آن غفلت را از خود دور مى کنند و هرگز گناه عمدى از آنها سر نمى زند.
3.نجباء
در رتبۀ بعد از ابدال قرار دارند و با دو واسطه (اوتاد و ابدال) با حضرت علیه السّلام در ارتباط هستند.
4.صلحاء
فراد باتقوایى هستند که متصف به صفت عدالت هستند، اما ممکن است گاهى اوقات از آنها خطایى سرزند که بلافاصله استغفار کرده و پشیمان مى شوند همان طور که خداوند متعال مى فرماید: هرگاه گروهى از شیاطین در دل اهل تقوى وسوسه و خیالاتى واردکنندبلافاصله آنها متذکر شده و همان دم خدا را به یاد آورده آگاه و بینا مى شوند.(۶)
صلحاء با سه واسطه با حضرت مهدى علیه السّلام در ارتباط هستند.(۷)
اگر یکى از اوتاد کم شود، یکى از ابدال جایگزین او مى شود و جاى آن ابدال را یکى از نجباء پر مى کند و به جاى او یکى از صلحاء وارد دستۀ نجباء مى شود و هرگاه یکى ازصلحا کم شودازبقیۀ مردم که صلاحیت و لیاقت داشته باشند جایگزین صلحاء مى شوند.(۸)
منابع
1-سوره ملک آیه ۳۰
۲- امام حاضر،مدیرناظر صص۷۶-۷۵
۳-مصباح کفعمی ص۵۳۴ حاشیه بر دعای ام داوود
۴-کافى،ج ۳،ص ۱۴۱
۵-تاریخ غیبت کبری ،محمدصدر ص۱۹۵ به نقل ازغیبت طوسی ص۱۰۲
۶- اعراف /۲۰۱
۷- امام حاضر ، مدیر ناظر ص
۸- مصباح کفعمى،ص ۷۰۴
مردم گمان میکنند که هنگام دعا،
آنهایند که خدا را میخوانند.
درحالیکه قضیه برعکس این است.
یعنی این خداست که ما را میخواند
و این ماییم که در نیایش به او پاسخ
مثبت میدهیم.
پیش از آنکه ماخدا را بخوانیم ،
او ما را خوانده و به ساحت نیایش
کشانده است.
♡ او به ما مشتاقتر است در نیایش♡
روزی دست پسر بچه ای که در خانه با گلدان کوچکی بازی می کرد، در آن گیر کرد و هر کاری کرد، نتوانست دستش را از گلدان خارج کند. به ناچار پدرش را به کمک طلبید. اما پدرش هم هر چه تلاش کرد نتوانستند دست پسر را از گلدان خارج کنند. پدر دیگر راضی شده بود به شکستن گلدان که تصادفا خیلی هم گرانقیمت بود، فکر کند. قبل از این کار به عنوان آخرین تلاش به پسرش گفت: دستت را باز کن، انگشت هایت را به هم بچسبان و آنها را مثل دست من جمع کن. آن وقت فکر می کنم دستت بیرون می آید.
پسر گفت: “می دانم اما نمی توانم این کار را بکنم."
پدر که از این جواب پسرش شگفت زده شده بود پرسید: “چرا نمی توانی؟"
پسر گفت: “اگر این کار را بکنم سکه ای که در مشتم است، بیرون می افتد.” شاید شما هم به ساده لوحی این پسر بخندید اما واقعیت این است که اگر دقت کنیم می بینیم همه ما در زندگی به بعضی چیزهای کم ارزش چنان می چسبیم که ارزش دارایی های پرارزشمان را فراموش می کنیم و در نتیجه آنها را از دست می دهیم
(به خاطر بعضی از چیز ها خیلی از چیز ها را از دست داد)
آخرین نظرات