گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک میشد و برمی گشت !
پرسیدند : چه می کنی ؟
پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم …
گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد !
گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم
اما آن هنگامی که خداوند از من می پرسد : “زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟”
پاسخ میدهم : هر آنچه از من برمی آمد !
برای امام زمان به همین مقدار کار انجام دهید که اگر از شما پرسیده شد در هجران امام معصومتان چه کردید
➊مغفرت و آمرزش خداوند
➋پذيرفته شدن توبه
➌رفع بوى بد گناهان و معطّر شدن به عطر استغفار
➍دست يافتن به رضوان خداوند
➎همراهى با امامان معصوم (ع) مخصوصاً امام زمان (ع)
➏محبوبيت نزد خدا و امام زمان (عليه السلام)
➐ورود در نور اعظم خدا
➑درخشش نامه عمل ، آن گاه كه بالا مى رود
➒زمين خوردن شيطان و خنثى شدن وسوسه هاى او
➓زوال كابوس يأس و اميدوار شدن به مغفرت خداوند
➊➊پاك شدن زنگار دل و صفا يافتن قلب انسان
➋➊روى آوردن خير و خوبى به انسان
➌➊بازگشت روح ايمان و تكميل حقيقتش در انسان
➍➊ورود به بهشت
حضرت موسی (علیه السلام) در جایی نشسته بود، ناگاه ابلیس که کلاهی رنگارنگ بر سر داشت نزد حضرت موسی (ع) آمد.
وقتی که نزدیک شد، کلاه خود را برداشت و مؤدبانه نزد حضرت موسی (ع) ایستاد.
حضرت موسی (ع) گفت تو کیستی؟
ابلیس گفت من ابلیس هستم.
حضرت موسی (ع) گفت آیا تو ابلیس هستی؟ خدا تو را از ما و دیگران دور گرداند.
ابلیس گفت من آمده ام به خاطر مقامی که در پیشگاه خدا داری، بر تو سلام کنم.
حضرت موسی (ع) گفت این کلاه چیست که بر سر داری؟
ابلیس گفت با رنگ ها و زرق و برق های این کلاه، دل انسان ها را می ربایم.
حضرت موسی (ع) گفت به من از گناهی خبر ده که اگر انسان آن را انجام دهد، تو بر او چیره می شوی و هر جا که بخواهی، او را به می کشی.
ابلیس گفت سه گناه است که اگر انسان گرفتار آن بشود، من بر او چیره می گردم:
1. هنگامی که او، خودبین شود و از خودش خوشش آید.
2.هنگامی که او عمل خود را بسیار بشمارد.
3. هنگامی که گناهش در نظرش کوچک گردد.
منبع: داستان های اصول کافی، جلد 2، صفحه 262
آخرین نظرات