گاهے دلم یڪ جاے دنج مے خواهد …
صحن بـــــین الحرمیـــن …
بنشینم و زل بزنم به گـــــنبدت …
من باشم و بغض هاے نشڪسته …
تو باشے و آرامـــــش دلـم …
رو به ضریحت سلامے دهم :
” السَّلامُ عَلي الحُسٓينـــــ
وَ عَلي عٓلي اِبن الحُسٓينـــــ
وَ عَلي اولادِ الحُسٓينـــــ
وَ علَي اصحابِ الحُسٓينـــــ”
آنان ڪہ خاڪ را به نظر ڪیمیا ڪنند
آیا شود ڪه گوشه چشمے به ما ڪنند
صلے_الله_علیـك_یا_اباعبـدالله
محسن عزیز
سر دادی و
حسین خریدارت شد…
کسی چه میداند
شاید آخرین بار
سرت بر دامن حسین بود
کسی چه میداند…
بعد از قرنها
باز قلب تپنده تاریخ
خون حسین
در رگهای تو جوشید و
جهان را حسینیه کرد
به ارباب بی سر بگو
شفاعتمان کند
اصلا ؛
تو در محضر ارباب
شفیعمان شو
“السلام علی الحسین
و علی علی ابن الحسین
و علی اولاد الحسین
و علی اصحاب الحسین”
تشرف آیت الله مرعشی نجفی محضر شریف امام زمان (عج)
در اقامتم در سامرا شبهایی را در سرداب مقدس بیتوته کردم، آنهم شبهای زمستانی. در یکی از شب ها آخر شب، صدای پایی شنیدم (با این که در سرداب قفل بود).
ترسیدم، زیرا عده ای از دشمنان اهل بیت به دنبال کشتن من بودند. شمعی که همراه داشتم نیز خاموش شده بود.
ناگاه صدای دلربایی شنیدم که سلام داد به این نحو:
«سلام علیکم سیّد» و نام مرا برد.
جواب داده، گفتم:«شما کیستید؟»
فرمود:« یکی از بنی اعمام تو».
گفتم:« درب بسته بود از کجا آمدید؟»
فرمود:« خداوند بر هر چیزی قدرت دارد»
پرسیدم:«اهل کجایید؟»
فرمود:«حجاز»
سپس فرمود:« به چه جهت آمده ای اینجا در این وقت شب؟»
گفتم:« به جهت حاجت هایی»
فرمود:«برآورده شد»
سپس سفارش فرمود بر نماز جماعت و مطالعه در فقه و حدیث و تفسیر. وتأکید فرمود در صلۀ رحم و رعایت حقوق استاد و معلمین و نیز سفارش فرمود به مطالعه و حفظ نهج البلاغه و حفظ دعاهای صحیفه سجادیّه
از ایشان خواستم درباره من دعا فرماید دست بلند کرده به این نحو دعایم کرد:
«خدایا به حقّ پیغمبر و آل او، موفّق کن این سیّد را برای خدمت شرع و بچشان بر او شیرینی مناجاتت را و قرار بده دوستی او را در دلهای مردم وحفظ کن او را از شرّ و کید شیاطین، مخصوصاًحسد».
در بین گفتارش فرمود:« با من تربت سیّدالشّهدا علیه السّلام است، تربت اصل که با چیزی مخلوط نشده» پس چند مثقالی کرامت فرمود و همیشه و همیشه مقداری از آن نزد من بود، چنانکه انگشتری عقیق نیز عطا فرمود که همیشه با من هست وآثار بزرگی را از اینها مشاهده کردم. بعد از این آن سیّد حجازی از نظرم غایب شد.
کتاب منتقم حقیقی، مرحوم عماد زاده اصفهانی
آخرین نظرات