زيباترين خواهش يک زن { همراه کردن زهير با امام حسين (عليه السلام) توسط همسرش}
زيبا ترين بازگشت { توبه حر و الحاق به سپاه امام حسين (عليه السلام)}
زيباترين وفا داري { نخوردن آب در شط فرات ابالفضل (عليه السلام) }
زيبا ترين جنگ { نبرد حضرت علي اکبر (عليه السلام) با دشمن}
زيبا ترين واکنش { پرتاب کردن سر و هب توسط مادرش به طرف دشمن}
زيبا ترين پاسخ {احلي من العسل جناب قاسم ابن الحسن(عليه السلام)}
زيبا ترين هديه {تقديم عون و محمد به امام حسين (عليه السلام) توسط مادرشان حضرت زينب (سلام الله عليها)}
زيبا ترين نماز { نماز ظهر عاشورا در زير باران تير}
زيبا ترين جانثاري { حائل قرار دادن دستها ، توسط عبدالله ابن حسن (عليه السلام) و دفاع از عمو }
زيبا ترين سخنراني { سخنراني امام سجاد (عليه السلام) و حضرت زينب (سلام الله عليها) در کاخ ظلم }
و از همه زيبايي ها زيباتر جمله « ما رأيتُ الا جميلاً » که حضرت زينب (سلام الله عليها) حيدر وار بيان کرد. وقتی که یزید با کنایه از ایشان پرسید:خب , چه دیدی؟ و خانم جواب دادند: غیر از زیبایی چیزی ندیدم
حضرت ابراهيم علیه السلام سوار براسب بود كه گذرش به سرزمين كربلا افتاد تا به محل شهادت حضرت ابى عبدالله علیه السلام رسيد ، اسب حضرت بزمين خورد و حضرت ابراهيم علیه السلام از اسب بزمين افتاد و سرش شكست و خونش جارى گشت و اشكش آمد و مخزون گرديد . در آن حال شروع باستغفار كرد و فرمود : خدايا مگر چيزى از من سرزده كه دچار اين بلا شدم ؟ حضرت جبرئيل علیه السلام نازل شد و فرمود : اى ابراهيم ؛ گناهى از تو سر نزد ليكن در اينجا نوه دختر پيغمبر خاتم انبياء صلى عليه و پسر خاتم اوصيا كشته مى شود و اين خونى كه از تو جارى شد با خون او موافقت كرد . حضرت ابراهيم علیه السلام با حالت حزن و اندوه فرمود :
اى جبرئيل چه كسى او را مى كشد ؟ جبرئيل فرمود : آن كسى كه اهل آسمان و زمين او را لعنت كرده اند و قلم بدون اذن بر لوح به لعن او جارى شده ، و خداوند وحى فرمود : به قلم كه تو مستحق ستايش و مدح و ثنا هستى ، بخاطر اينكه اين لعن را نوشتى . حضرت ابراهيم علیه السلام (محزون و گريان ) دستهايش را بلند كرد و يزيد را زياد لعن كرد و اسبش بازبان فصيح آمين گفت . حضرت ابراهيم علیه السلام به اسبش فرمود : از نفرين من چه چيزى را متوجه شدى كه آمين گفتى ؟ گفت :
ابراهيم يكى از افتخارات من اينستكه كه تو سوار بر من شوى و وقتى كه به زمين خوردم و شما از پشت من افتادى خيلى خجالت كشيدم ، و مسببش هم يزيد لعنتى بوده .
آخرین نظرات