گاهی سرنوشت مثل طوفان ِ شنی ست که مدام تغییر جهت می دهد.
تو جهتت را تغییر می دهی، اما طوفان دنبالت می کند.
تو بازمی گردی، اما طوفان با تو میزان می شود.
این بازی مدام تکرار می شود… . . .
طوفان که فرو نشست،
یادت نمی آید چی به سرت آمد و چطور زنده مانده ای.
اما یک چیز مشخص است،
از طوفان که درآمدی،
دیگر همان آدمی نخواهی بود که به طوفان پا نهاده بودی!
از سياهي چرا هراسيدن شب پر از دانه هاي الماس است.
درون هر يك از ما ،هم نور است و هم تاريكي، گاهي بايد طلاي وجود را در تاريكي پيدا كرد!
طلا در تاريكي است و مقصود او سفر به درون و نا خوداگاه است!
زمان هايي هست كه در زندگي كه شكست خورديم، عزيزي را از دست دادايم، موفقيتي را از دست داديم، و اميدي در ما نيست!
درست در همين لحظات، بايد در تاريكي، نور آگاهي را در وجودت بيابي!
آن لحظه، طلاي وجودت را خواهي ديد!
گاهي در سكوت و رنجي كه از اين اتفاق ها افتاده است، لختي بمان، نگاهش كن و بپذيرش!
یکی گفت: چه دنیای بدی، حتی شاخه های گل هم خار دارند. دیگری گفت: چه دنیای خوبی، حتی شاخه های پرخار هم گل دارند.
عظمت در نگاه است نه در چیزی که می نگریم.
آخرین نظرات