خطاب میشوند ” مدافعــانِ حــــرم “
و انگار خدا دارد جبران میکند تنهایے زینب
را در کربـــــلا …
” ســـــوریہ ” معبدیست براے آنانے کہ
تاریخ را حسرت خوردند و در اشک پیچیدند
و گویا این تنها فرصت است براے رفتن …
دمشـــــق مقصدِ پرواز مردانے است کہ
راه ” شهادت “را نہ در سنگرهاے حرف کہ در گذرگاههاے عمل نعمت گرفته اند …
میدانے بآنـــــو
به زندگے مردانِ حَرَمَت کہ میرسم نگاهم تنها گرِه میخورد بہ بصیرت هایے کہ میدرخشند و انگار راهِ دمشق از همینجا معلوم است …
زیر سایهے شما ، عبّاس وار دفاع کردن ،
جز ” شهادت ” اجرِ دیگرے ندارد …
روزي امام حسن مجتبي عليه السلام پس از شستشو، لباسهاي نو و پاكيزه اي پوشيد و عطر زد.
از كوچه هاي مدينه مي گذشت، ناگاه با پيرمرد يهودي كه فقر او را از پاي در آورده وپوست به استخوانش چسبيده، تابش خورشيد چهره اش را سوزانده بود،روبه رو شد.
حضرت را در آن جلال و جمال كه ديد گفت:
خواهش مي كنم لحظه اي بايست و سخنم را بشنو!
امام عليه السلام ايستاد.
يهودي: يابن رسول الله! انصاف بده!
امام: در چه چيز؟
يهود: جدت رسول خدا مي فرمايد:
دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است!
اكنون مي بينم كه دنيا براي شما كه در ناز و نعمت به سر مي بري، بهشت است و براي من كه در عذاب و شكنجه زندگي مي كنم، جهنم است.
و حال آن كه تو مؤمن و من كافر هستم.
امام فرمود:
اي پيرمرد! اگر پرده از مقابل چشمانت برداشته شود و ببيني خداوند در بهشت چه نعمتهايي براي من و براي همه مؤمنان آفريده، مي فهمي كه دنيا با اين همه خوشي و آسايش براي من زندان است.
و نيز اگر ببيني خداوند چه عذاب و شكنجه هايي براي تو و براي تمام كافران مهيّا كرده، تصديق مي كني كه دنيا با اين همه فقر و پريشاني برايت بهشت وسيع است.
پس اين است معناي سخن پيامبر صلي الله عليه و آله كه فرمود:
دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است
آخرین نظرات