عاشورا یعنی قطرات اشكی كه امام حسین(ع) برای فردای اهل بیت خویش ریخت ،
عاشورا یعنی جمع كردن خارهای بیابان در شب تاریك ، یعنی سیراب كردن كودك شیرخواره با سرانگشتان پیكانی تیز،
عاشورا یعنی ضجه های كودكانی غریب درصحرایی سوزان ،یعنی فرو رفتن خارهای بیابان در پاهای كودكانه ای كه به دنبال عشق ندای لبیك سرداده بودند ،
عاشورا یعنی اوج مردانگی و ایستادگی ، یعنی تجسم تمام غیرت هایكه در چشمهای نجیب عباس سو سو میزد،
عاشورا یعنی دلدادگی به سرچشمه پاكیها ،یعنی طعم شیرین عطش در كنار یار، پیامد عشق ورزی به نور ،یعنی صدای گریه هایی كه از سر تشنگی در گلو خفه می شد،
عاشورا یعنی پر كردن مشك آب در عین عطش ، یعنی پرپر شدن و دم بر نیاوردن ، یعنی به آسمان پرتاب كردن خون گلوی شش ماهه ای كه از تشنگی به چشمان پدر خیره شده بود،یعنی دفن كردن تمام احساس خویش در پشت خیمه ها ،
عاشورا یعنی وادع آخرین خواهری خسته با برادری از جنس نور، یعنی عین صداقتی كه در آسمانها نظیرنداشت ، یعنی سكوتی كه در تمام فریادها به گوش رسید ، و نوازشی كه بر چشمان پیر وفرتوت خاكستر نشسته مردمان آواز شكست پیروز را زمزمه می كرد،
عاشورا یعنی فرود همه غیرت های آسمان در زمین و پرواز همه پاكیها به آسمان…یعنی تمام معصومیت و مظلومیت
صدای تیز کردن شمشیر هایی که فردا بر جای بوس های پیامبر فرود می اید.
صدا می اید……
صدای بچه گانه دختری است که در خیمه ها به دنبال حسین می گردد .انگار تا پدر را نبوسد خواب چشمانش را نوازش نمی کند.
صدا می اید…….
صدای خنده های علی اصغر است که در آغوش مادر به عمه می خندد وزنان خیمه به دورش حلقه زده اند تا خنده های شیرینش را بشنوند وببینند.رباب چه با ارامش به گوشه خیمه تکیه داده است،آخر صدای قران حسینش از بیرون خیمه به گوش می رسد وکودکش به ارامی شیر می خورد ومی خندد.
اه ،رباب …
چگونه فردا شبی را تا سحر گذراندی ومن چگونه می توانم حال تو را درک کنم در حالی که نبود فرزندم را دقیقه ای تاب نمی اورم.
خوب گوش کنید ،صدا می اید
صدای پای اسب عباس است که به آرامی از کنار خیمه ها عبور می کند ،دیگر رقیه وعلی اصغر وکودکان دیگر کاروان خوابیده اند،چون عمویشان در حال سرکشی است و همه چیز امن امن است.
صدا می اید…
صدای یاران حسین است که عاشقانه خدایشان را می خوانند وسر مست از ملاقات فردا هستند.دیگر چیزی به وصال نمانده…..
صدا می اید….
صدای زینب است که با برادر نجوا می کند،چقدر صبورانه وبا وقار به حرفهای برادر گوش می دهد اخر او دختر فاطمه است که پهلوی بشکسته مادرش را دیده .او دختر علی است که خود فرق شکافته پدر را دید ومرهم گذاشت ،او خواهر حسن است که تشت برای برادر آورد.
اه زینب تو با خدا چه کردی که دست در زیر بدن بی سر برادرت بردی وگفتی ،خدایا این قربانی را از ما بپذیر.
تو چه کردی با پروردگارت ان هنگام که گفتی من جز زیبایی ندیم.
هنوز از کربلا صدا می اید …
می شنوی…
کدام طرف ایستاده ای ،در کدام خیمه نشسته ای ….
هنوز برای رسیدن به خیمه حسین زمانت مهلت داری ،اما عجله کن وتمام هستیت را به میدان بیاور ،که او عباس وزینبی چون حسین ندارد.
آخرین نظرات