آسمان صحرای کربلا امشب چقدر ستاره باران است.
صدا می اید خوب گوش کنید…
صدای تیز کردن شمشیر هایی که فردا بر جای بوس های پیامبر فرود می اید.
صدا می اید……
صدای بچه گانه دختری است که در خیمه ها به دنبال حسین می گردد .انگار تا پدر را نبوسد خواب چشمانش را نوازش نمی کند.
صدا می اید…….
صدای خنده های علی اصغر است که در آغوش مادر به عمه می خندد وزنان خیمه به دورش حلقه زده اند تا خنده های شیرینش را بشنوند وببینند.رباب چه با ارامش به گوشه خیمه تکیه داده است،آخر صدای قران حسینش از بیرون خیمه به گوش می رسد وکودکش به ارامی شیر می خورد ومی خندد.
اه ،رباب …
چگونه فردا شبی را تا سحر گذراندی ومن چگونه می توانم حال تو را درک کنم در حالی که نبود فرزندم را دقیقه ای تاب نمی اورم.
خوب گوش کنید ،صدا می اید
صدای پای اسب عباس است که به آرامی از کنار خیمه ها عبور می کند ،دیگر رقیه وعلی اصغر وکودکان دیگر کاروان خوابیده اند،چون عمویشان در حال سرکشی است و همه چیز امن امن است.
صدا می اید…
صدای یاران حسین است که عاشقانه خدایشان را می خوانند وسر مست از ملاقات فردا هستند.دیگر چیزی به وصال نمانده…..
صدا می اید….
صدای زینب است که با برادر نجوا می کند،چقدر صبورانه وبا وقار به حرفهای برادر گوش می دهد اخر او دختر فاطمه است که پهلوی بشکسته مادرش را دیده .او دختر علی است که خود فرق شکافته پدر را دید ومرهم گذاشت ،او خواهر حسن است که تشت برای برادر آورد.
اه زینب تو با خدا چه کردی که دست در زیر بدن بی سر برادرت بردی وگفتی ،خدایا این قربانی را از ما بپذیر.
تو چه کردی با پروردگارت ان هنگام که گفتی من جز زیبایی ندیم.
هنوز از کربلا صدا می اید …
می شنوی…
کدام طرف ایستاده ای ،در کدام خیمه نشسته ای ….
هنوز برای رسیدن به خیمه حسین زمانت مهلت داری ،اما عجله کن وتمام هستیت را به میدان بیاور ،که او عباس وزینبی چون حسین ندارد.
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات