امام محمد باقر (ع) فرمودند: «همانا خداوند عقوباتی در دلها و بدنها دارد؛ عقوبت بدنی تنگی در معیشت و سستی در عبادت است و عقوبت قلبی، قساوت قلب است و هیچ بندهای گرفتار نشده به عقوبتی که بزرگتر باشد از قساوت قلب.»
آیتالله مجتهدی در تفسیر این حدیث میگویند: پیرمردی صد ساله را در حرم امام رضا (ع) میشناختم که نوافلش را ایستاده میخواند. این قدرت عبادت، غیر از این قدرتهای دنیایی است. ممکن است شخصی به قول معروف دو پاره استخوان باشد، ولی یازده رکعت نماز شب و نماز صبح را با نافلهاش بخواند، ولی دیگری پهلوان است، اما حال ندارد دو رکعت نماز صبح بخواند.
ایشان افزودند: این قوت و قدرت اطاعت خداوند، به وسیله گناه از بین میرود، به طوری که انسان مثلا حال نماز خواندن را ندارد و اگر هم بخواند، نماز برای او مانند بار سنگینی است که بعد از خواندن میگوید راحت شدم!، و یا به وسیله خوردن لقمه حرام از انسان سلب توفیق میگردد.
آیتالله مجتهدی، از استاد خود اینگونه نقل مینماید: استاد ما «مرحوم آشیخ علی اکبر برهان»، میگفت: «خستگی ما در اثر خستگی کار نیست، خستگی گناه است. مگر نه اینکه یک کارگر صبح تا ظهر کار میکند، گل آماده کرده را بیست پله بالا میبرد، پشت بام را کاهگل میکند، ظهر هم حبهای انگور و نانی میخورد و سرش را روی خشتها میگذارد، یک چرت ده دقیقهای میزند و خستگیاش برطرف میگردد. خستگی یک صبح تا ظهر کار کردن با ده دقیقه خواب برطرف میگردد، اما ما که میخوابیم و هنوز خستهایم، این به خاطر خستگی گناه است، ماها خستگی گناه داریم.»
قرآن کریم در سوره «ص» میفرماید: «ابلیس از آتش آفریده شده» و در همان سوره، ابلیس(شیطان) تهدید به آتش جهنم شده، چطور ممکن است موجودی که از آتش آفریده شده به وسیله آتش عذاب شود؟
و اما پاسخ/ از چند زاویه میتوان به این پرسش پاسخ گفت:
اول: اینکه عـذاب الهی و عـذابهای دوزخ و جهنم منحصـر به آتش نیست، و عـذابهای روحی و روانی نیز مطرح است.
به عنوان مثال:
خداوند در قیامت با جهنمیان سخن نمیگوید این خودش نوعی عذاب است. گاهی خداوند کلمات تندی به آنها میگوید که اینها نوعی عذابهای روحی و روانی است.
محرومیت از بهشت عذابی بالاتر است. بنابراین عذاب جهنم منحصر در آتش نیست. و یکی از عذابهای الهی آتش است!
دوم: ممکن است بگوییم آتش جهنم و آتشهـای دیگر مراتب تشـکیکی دارنـد، یعنی ذو مراتب هستند، به عبـارت دیگر، ممکن است یک آتش ضـعیف باشد و آتش دیگر قویتر باشد و آتش قویتر بر آتش ضعیفتر غلبه کند و آن را به نابودی بکشد.
در این رابطه شاهد مثال زیر پاسخی به این سؤال است.
شخصـی به سـخنان امام صادق علیه السـلام اعتراض کرد و گفت: چگونه امام صادق علیه السـلام میگویـد: «شـیطان با آتش عـذاب میشود در حالیکه هیـچ موجودی با جنس خودش عـذاب نمیشود؟» نقل شـده «بهلول» -که در آن زمان میزیسـته- یک جواب نقضـی جالبی به او داد به این ترتیب که وقتی با این شـخص روبرو شد کلوخی را برداشت و بر سـر او کوبید، سر او به شدت درد گرفت، و او نزد قاضـی یـا خلیفه شـکایت کرد.
وقتی بهلول را خواسـتند، بهلول گفت: این کـار براساس مبنای خود این شـخص انجام شـده و اینکه میگوید درد دارم درست نیست، چرا که خود ایشان میگفت: چگونه همجنس همجنسـش را میتواند آزار بدهـد یا بهوسـیله همجنسش عـذاب شود و من با کلوخی به سـر او زدم که خاک سـفت شـده بود و خود این آقا هم از جنس خاک است.
بهلول در حقیقت با این عملش خواست به این شخص پاسخ نقضی بدهد که چنانچه کلوخ - که انسان هم از آن جنس است - میتوانـد به سـر انسان صدمه وارد کند و اذیت کند همانطور هم میتواند آتشـی موجب عذاب آتش دیگر بشود؛ یعنی جنس آتش میتواند مایه عذاب شیطان و جنیان بشود. وهیچ گونه منافاتی با یکدیگرندارد.
1. خوشبختی خانه در خدا پرستی است.
2. عزت خانه در دوستی است.
3. ثروت خانه در شادی است.
4. زیبایی خانه در پاکیزگی است.
5. پاکی خانه در تقوا است.
6. نیاز خانه در معنویات است.
7. استحکام خانه در تربیت است.
8. گرمی خانه در محبت است.
9. صفای خانه درمحبت است.
10. پیشرفت خانه در قناعت است.
11. لذت خانه در سازگاری است.
12. سعادت خانه در امنیت است.
13. روشنایی خانه در آرامش است.
14. رفاه خانه در حرمت و تفاهم است.
15. ارزش خانه در اعتماد و اطمینان است.
16. سلامتی خانه در نظافت و پاکیزگی است.
17. صفت خانه در انصاف و گذشت است.
18. شرافت خانه در لقمه حلال است.
19. زینت خانه در ساده بودن است.
20. آسایش خانه در انجام وظیفه است
استاد فاطمی نیا از شخصی نقل می کردند:
من در قسمت بایگانی اداره ای کار می کردم و پرونده های متعدد و بسیار مهم می آمد و ما در آنجا قرار می دادیم، یک روز پرونده بسیار مهمی به دستم رسید،
چند روزی که گذشت متوجه شدم آن پرونده گم شده است، هر چه گشتم پیدا نشد.
در آن گیر و دار که کاملا ناامید شده بودم، به بنده خبر دادند چون شما مسئول پرونده ها هستید اگر تا چند روز دیگر پیدا نشود، حکمی سنگین مانند حبس ابد در مورد شما اجرا می شود.
از این رو نزد یک نفر اهل دل رفتم، ایشان دستور ختمی دادند که انجام بده، همان توسل را انجام دادم.
روزی که قرار بود نتیجه بگیریم از پرونده خبری نبود با ناراحتی از منزل بیرون آمدم تا نزدیکی خیابان مولوی رفتم،
دیدم پیرمردی جلو آمد و گفت: آقا! مشکل تو به دست آن شخص که عرق چین به سر دارد و در حال رفتن است، حل می شود.
بدون توجه به این شخص با شنیدن این کلمات به طرف ایشان دویدم و گفتم: آقا جان به دادم برس، گفته اند مشکلم به دست شما حل می شود.
پیرمرد نگاهی به من کرد و گفت: خجالت نمیکشی؟؟
چهار سال است شوهر خواهرت از دنیا رفته، یک مرتبه هم به خواهرت و بچه هایش سر نزده ای،
انتظار داری کارت هم پیچ نخورد؟! تا نروی و رضایت آنها را جلب نکنی، مشکلت حل نمی شود.
بعد از شنیدن صحبت پیرمرد بلافاصله به منزل خواهرم رفتم.
وقتی در زدم، خواهرم همراه چند فرزند رنج دیده اش در را باز کرد ، متوجه شد من هستم، گفت: چطور شده بعد از چهار سال آمده ای؟!
گفتم: خواهر از من راضی باش و بچه هایت را از من راضی کن،
رفتم مقداری هدیه گرفتم و آوردم و آنها را راضی کردم، فردا که به اداره برگشتم، به من خبر دادند که پرونده پیدا شده است…
این پیر مرد عرق چین به سر، کسی نبود جز عارف بزرگ مرحوم شیخ رجبعلی خیاط…
با اقتباس و ویراست از کتاب هزار و یک حکایت اخلاقی،سید علی مهدوی
آخرین نظرات