مسافری غریب، در مجلسی، خدمت امام رضا علیهالسلام رسید و گفت:
«از حج باز گشتهام و خرجی راه، تمام کردهام؛ مبلغی به من بدهید تا خود را به وطنم برسانم. در آنجا از جانب شما صدقه خواهم داد، زیرا من در شهر خویش، فقیر نیستم.»
امام رضا به او فرمودند:
«بنشین تا مجلس خلوت شود»
همه رفتند و فقط “سلیمان بن جعفر” و “خیثمه” باقی ماندند. امام رضا برخواستند و به اتاقی دیگر رفتند.
پس از مدتی ، در حالی که پشت در ایستاده بودند، دست خویش را از کنار در بیرون آوردند و آن مسافر را صدا زدند و فرمودند:
«این دویست دینار را بگیر و توشهی راه کن، و لازم نیست که از جانب من صدقه بدهی.»
مسافر غریب، سکه ها را گرفت و شادمان رفت.
وقتی مسافر رفت، امام رضا علیهالسلام از پشت در بیرون آمدند.
“سلیمان بن جعفر” از ایشان پرسید:
«چرا اجازه ندادید آن مسافر، شما را هنگام گرفتن دینارها ببیند؟»
امام رضا علیه السلام فرمودند:
«نمیخواستم شرمندگی را در چهره او ببینم.»
مناقب آل ابی طالب، جلد ۴ ،صفحه ۳۹۰
الکافی ، جلد ۴، صفحه ۲۳
بحارالانوار ،جلد ۴۹ ، صفحه ۱۰۱
یا ضامن آهو ، یا غریب الغربا یا شمس الشموس و ای خورشید خراسان
هرگاه دلگیرم و چشمانم از نگاه کردن به عقربه های ساعت خسته می شود
و از لحظه های تنهایی
و بغض های فرو مانده در گلو
و لبخند های مصنوعی و تلخ
و از دنیای بی روح
و از پاهای خسته در راه مانده
و از نارفیقان روزگار
در کل بگویم وقتی که بریده شوم از همه چیز،
دلم فقط بهانه تو را می گیردو به سوی حرمت پر می کشد انگار گمشده ام را پیش تو می یابم .
آنها که کرونا را جدی نمیگیرند، کرونا آنها را جدی خواهد گرفت. اگرچه این ویروس مرموز زندگی ما را به سُخره گرفته، اما نشان داده که جنبهی شوخی کردن ندارد. آنها که با دُم شیرِ کرونا بازی میکنند، روزی از دَم شمشیر او رد میشوند.
آنها که مرگ را برای همسایه میدانند، خاکریزِ احتیاط را رها کرده و وسط میداناند. مرگ، سایه به سایهی این ویروس میرود و سایهی این مردمان را با تیر میزند.
یک پایان تلخ، همیشه بهتر از یک تلخی بیپایان نیست. یابن آدم! اِسمع، اِفهم! با تلخی فاصلهگذاریها کنار بیا تا میان تو و شیرینیها فاصله نیفتد. دستورالعملها را رعایت کن تا کارَت با کرامالکاتبین نیفتد.
بلی مرگ حق است اما عقل هم پیامبر حق است. احتیاط شرط عقل است و دفع خطر احتمالی عقلا واجب است. باید آسه رفت و آسه آمد تا کرونا ما را شاخ نزند. “وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ” خود را به دست خویش به هلاکت نیفکنید. سلامت، امانت است و امانت باید در امنیت باشد.
دمشان گرم، ماسکها بیش از آنکه نفسگیر باشند، دَمیارند. بیش از آنکه محدودیت باشند، مصونیتاند. اگر مفرّحِ ذات نباشند، مُمِدّ حیات هستند. امروز، ماسک زدن نشانهی تمدن است و بیماسکی، لباس شهرت. بکوش که زیبایی در لبخند پشت ماسکت باشد، نه نیشخندی که به ماسکداران میزنی.
هموطن! من_ماسک_میزنم تا سایهی تو همواره بالا سر خانوادهات باشد. تا دعای والدینت برای سلامتی تو، مستجاب شود. تا اگر من خوشحالم، تو نیز خوشحال باشی. راستی، تو ماسک میزنی؟!
آخرین نظرات