برای اینکه معنویت خودمان را افزایش دهیم، چهکار باید کنیم؟ یکی از مهمترین راههایش «توجه به مسائل سیاسی» است! بالاترین پاداشها که رضایت خدا و نزدیکشدن به خداوند است، همهاش در امور اجتماعی است؛ در امور فردی نیست! هیچکسی با نماز شب و با دعا و مناجات در موضوعات فردی، آنچنان نمیتواند رشد معنوی پیدا کند که در دعا و مناجات برای جامعۀ اسلامی و برای امور سیاسی، میتواند تقرب پیدا کند.
طبق روایت، نزدیکترین شخص به رسول خدا(ص) در روز قیامت «امام عادل» (مدیر صالح یا سیاستمدار خوب) است (روضهالواعظین/2/466) اگر معنای عمومی امامت را در نظر بگیریم «امام عادل» کل مدیران را شامل میشود؛ یعنی هرکسی که در جایی مدیریت و فرماندهی و ریاست کند و به عدالت و تقوی رفتار کند.
و مبغوضترین و بدترین فرد در نزد خدا، کسی است که در مقام سیاستمداری و سیاستورزی و مدیریت- به جامعۀ اسلامی ظلم کند (همان) بدترین آدم کسی نیست که مرتکبِ قتلها و ظلمها و گناهان فردی شود، بدترین آدم کسی است که مدیر جامعه است و به جامعه ظلم میکند؛ لذا برخی از کسانی که در عرصۀ مدیریتهای اجتماعی یا سیاسی آدم بدی میشوند و مدیریت جائرانه دارند، یکدفعهای دچار سقوط وحشتناک میشوند.
طبیعتاً برای کسانی که مدیر نیستند نیز همین امکان رشد معنوی در موقعیت خودشان وجود دارد. پیامبر(ص) میفرماید: عابدترین مردم کسی است که دلسوز جامعۀ اسلامی است، دلش برای مردم میسوزد و از صمیم دل، تسلیم جامعۀ اسلامی و جمیع مسلمین است (أَنْسَکُ النَّاسِ نُسُکاً أَنْصَحُهُمْ جَیْباً وَ أَسْلَمُهُمْ قَلْباً لِجَمِیعِ الْمُسْلِمِین؛ کافی/3/41
زن فقیری که خانواده کوچکی داشت،
با یک برنامه رادیویی تماس گرفت
و از خدا درخواست کمک کرد.
مرد بی ایمانی که داشت به این برنامه رادیویی گوش می داد،
تصمیم گرفت سر به سر این زن بگذارد.
آدرس او را به دست آورد
و به منشی اش دستور داد مقدار زیادی
مواد خوراکی بخرد و برای زن ببرد.
ضمنا به او گفت:
وقتی آن زن از تو پرسید چه کسی
این غذا را فرستاده،
بگو کار شیطان است.
وقتی منشی به خانه زن رسید،
زن خیلی خوشحال و شکرگزار شد و
غذاها را به داخل خانه کوچکش برد.
منشی از او پرسید:
نمی خواهی بدانی چه کسی غذا را فرستاده؟ زن جواب داد: نه، مهم نیست.
وقتی خدا امر کند،
حتی شیطان هم فرمان می برد
یک قاعده بگویم در مورد این که بعضی میگویند «چرا امام زمان و فاطمه زهرا (علیهماالسلام) و بهشت در خواب من نمیآید؟ چرا ابالفضل و فرشته ها به خواب ما نمیآیند؟». میدانید چرا؟ و چه موقع آنها به خواب شما میآیند؟ زمانی که شما آنها را در خواب و خیالت بیاوری و با آنها عشقبازی کنی و در خودت راهشان بدهی. تا وقتی که آنان را در خودت راه ندهی، به سراغت نمیآیند. تو دَرِ قلبت را بستهای و شلوغ کردهای و پر است از موبایل، مبل، غذا، قابلمه، کریستال، النگو، طلا، اتومبیل و ساختمان و آهن و یک عالم مزخرفات در این دل ریخته ای، دیگر در دلت جا نیست که آنها بیایند. آنها به میزانی به تو میخندند که تو بتوانی به آنها بخندی و با آنها شاد باشی. آنها به میزانی تو را بغل میکنند که تو یک آغوشی گذاشته باشی برای بغل کردن آنها. ما باید دلمان را خالی کنیم. دلبستگی ها به کمالات جمادی و نباتی و حیوانی را تخلیه کنیم تا راه باز شود. باید برای بهشت در دلمان فضاسازی کنیم و اشتیاق دروغین نداشته باشیم و واقعاً به اشتیاق و امید حقیقی برسیم
برای دست یافتن به گشایش و شرح صدر، اولاً شخص رویش را به سمت ابدیت و بهشت برمیگرداند. برای رسیدن به این هدف و کلاً برای انجام هر کاری اطلاعات و مهارت لازم است. مهارت یعنی توانایی که این غیر از اطلاعات است. مهارت که میگوییم یعنی دو چیز، یکی اطلاعات و دیگری تمرین.
مثلاً شاد بودن یک مهارت است. آرامش داشتن یک مهارت است. مهارت اول اطلاعات میخواهد، شما اطلاعات را که کسب کردی، باید روی آن اطلاعات تمرین کنی. مثل نقاشی و خط و رانندگی است که اگر تمرین نکنی، موفقیتی نداری. هر کس در دنیا هر دارایی که دارد، از این دو راه است. معمولاً دو گروه هستند که از این دارایی ها استفاده خوبی نمیتوانند بکنند، یکی افراد تحصیل کرده و دیگری افراد ثروتمند. یعنی این دو گروه بیشترین شکست ها را میخورند. آنهایی که تحصیلات شان بالاست، اغلب وقت کافی برای کسب مهارت ندارند. آنهایی که از سطح آسایش خوبی برخوردارند، رشدشان کم است. البته استثناء هم وجود دارد. ممکن است کسی که سطح آسایشش بالا است، آنقدر در خودش ظرفیت ایجاد کرده باشد که آسایشش مانع حرکت به سمت ابدیت نشود.
کسی وسعت قلب دارد که تمام توجه و روی دلش را به سمت آخرت کرده باشد. مثل اینکه بچه کسی را گروگان گرفته باشند و بگویند تا یک فرش خوب نبافی، بچه ات را آزاد نمیکنیم. این شخص مجبور است بافتن فرش را یاد بگیرد و تمام توجه و روی دلش را به سمت یاد گرفتن کند. علامت اینکه یک نفر هدایت شده، این است که عاشقانه به سمت آخرت نگاه میکند و عاشقانه به سمت ابدیت و آسمان و نظام ابدی می رود و انابه دارد. انابه یعنی بازگشت، یعنی تصمیم میگیرد انسان باشد. تصمیم میگیرد قواعد ابدی را رعایت کند. تصمیم میگیرد بدون مقاومت، رشد کند. چطور افراد درس دانشگاه را جدی میگیرند؟ چطور خانه ساختن را جدی میگیرند؟ چطور ازدواج را جدی میگیرند؟ چطور کار یک خانه را دو خانه کردن را جدی میگیرند؟ چطور تلاش برای اینکه یک ماشین را تبدیل به یک ماشین بهتر بکنند یا آن را دوتا کنند، جدی میگیرند؟ چطور در این که یک سفر خارجی بروند و در فلان کشور درس بخوانند، جدی هستند؟ اینها به این خاطر است که علاقه دارند و شیفته هستند و رویشان را آنطرف کرده و فقط به همان سمت میروند.
آخرین نظرات