آلزایمر
نوشته شده توسط سین بانو در 10 تیر 1397 در بدون موضوع
مادرش الزایمر داشت…
بهش گفت مادر یه بیماری داری ,باید بخاطر همین ببرمت آسایشگاه سالمندان …
مادر گفت :چه بیماریی؟
گفت:آلزایمر…
گفت :چی هست…
گفت :یعنی همه چیو فراموش میکنی…
گفت مثل اینکه خودتم همین بیماریو داری
گفت: چطور..؟؟
گفت : انگار یادت رفته با چه زحمتی بزرگت کردم، چقدر سختی کشیدم تا بزرگ بشی،قامت خم کردم تا قد راست کنی..
پسر رفت توی فکر…
برگشت به مادرش گفت : مادر منو ببخش…
گفت : برای چی؟
گفت : به خاطر کاری که میخواستم بکنم…
مادر گفت:
من که چیزی یادم نمياد…………
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات