داستان زندگی خیلی از مردم
نوشته شده توسط سین بانو در 15 آبان 1397 در بدون موضوع
مردی به سرعت و چهارنعل با اسبش می تاخت.
اینطور به نظر می رسید که به جای بسیار مهمی میرفت.
مردی که کنار جاده ایستاده بود , فریاد زد : کجا می روی ؟
مرد اسب سوار جواب داد :
نمی دانم از اسب بپرس !
این داستان زندگی خیلی از مردم است .
آنها سوار بر عادتها و باورهای غلطشان می تازند ، بدون اینکه بدانند به کجا می روند .
سلام
خیلی جالب بود خیلی
عادت امان از عادتها مثل عادت به غیبت …..
http://maedeh.kowsarblog.ir/
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات