هوا گرم و سوزان است و آفتاب حجاز مستقیم می تابد محمد رسول الله دستش را سایبان چشمانش می کند و به نقطه دوری چشم می دوزد نقطه ای در قعر بیابان .من عرق پیشانی ام را می گیرم و چشمان او را دنبال می کنم که محمد رسول الله به آن چشم دوخته .کاروانی است در دور دست که از حرکت باز مانده . محمد رسول الله به عمار نگاه می کند و به چیزی می گوید که من نفهمیدم عمار به جمعی از مسلمین نگاه می کند و می گوید :بمانید. منظورش ما ایم
قریشان سپس رد نگاه پیامبر را دنبال می کند سوار بر مرکبی می شود و به جلو می تازد . حتما میرود که به آن ها هم بگوید بر گردند و بمانند .
حتما منتظر می ماند تا آنهای که رفته اند هم باز گردند
صدای همهمه مردم بلند می شود
- چرا محمد(ص)معطلش کرده ؟؟چرا نمی گذارد برویم مگر هر چه بود و نبود را در مکه در کلبه به ما نگفت .
-حتما مطلبی پیش آمد کرده اما چه مطلبی ؟؟؟؟
آنان که رفته اند بر گشته اند . و آنان که باز مانده اند هم خودشان را به غافله می رسانند دیگر همه آمده اند
قریشان انصار ……..
مهاجرون .و ایل و طایف دیگر
همه گرد هم آمده اند .
و همه به دیگر نگاه می کنند و می گویند :چرا محمد (ص)همه ما را بر گرداند چرا اصرار داشت ما بر گردیم مگر چه شده ؟؟؟؟
- آن هم در این آفتاب حجاز که تا مغز استخانمان نفوذ کرده !
-محمد رسول خداست او مرد عاقلی ست صلاح را در این دیده
این صدای من بود که به انصار می گفتم
محمد صله الله نگاه به غلغله می کند همه خسته اند سفر دراز بوده . راه طولانی ….چهره ها معلوم است چقدر خسته شده اند اما. با این حال سر پا ایستاده اند تا باز محمد سخنی بگوید همه جا با عطر محمدی پر شود .
محمد نبی از نکته سخن می گوید ار حرفی نگفته اما همه می دانیم همه چیز گفته شده است …..یعنی چه چیزی مانده …..
پیامبر لب تر می کند و می گوید از جانشین از ولی از سرپرست. از کسی که مسولیت مسلمین جهان بر عهده اوست ؟؟؟؟
اما کیست .
علی در طرف راست پیامبر ایستاده و عمار طرف چپ. سلمان هم هست آن جلو و بسیاری دیگر از یاران پیامبر
اما همه به زبان پیامبر نگاه می کنند همهمه دوباره بلند می شود
-معلوم است هر که هست از انصار است این را رئیس انصار می گوید
ریس قریش سر مستانه به می گوید :معلوم است از قریش است چه کسی بهتر از قریشان هم فامیل هم سختی ها رو تحمل کرده …..اما من به چهره پیامبر نگاه می کنم به چهره مشوش عمار و علی که سرش را پایین انداخته ….همان قدر سر به زیر و آرام …غرور دارد اما غرورش جهالت عربی نیست به سلمان نگاه می کنم او هم می تواند جانشین. پیامبر باشد در خندق چقدر برای پیامبر زحمت کشید در جنگها کنارش بود . عمار هم چیزی کم نگذاشت هر چه در توان داشت برای پیامبر گذاشت. اما علی ،علی بود که در بستر پیامبر خوابید با آنکه شانس آورد زنده ماند علی بود که کردارش صدق گفتارش بود و گفتارش صدق رفتارش سکوت اگر می کرد مصلحت می دید . و اگر سکوت می شکست عاقلانه می اندیشد شجاع بود .شمشیر از غلاف بیرون می آورد اما عادلانه چه بسیار مواقع که می دیدم علی می توانست کسی را هم بکشد اما رحم کرد . و چه بسیار مواقع که می دیدم با یتمان مدینه بازی می کرد …..
پیامبر بر تله می رود پشت سرش علی و عمار هم می آیند
همه منتظرند بدانند قرعه فال به نام کیست ؟ همهمه ها فرو مینشیدند .
چهره ها مشوش است
نفس ها حبس شده همه نگاه می کنند سکوت پیامبر نشانه چیست ؟
یعنی چه کسی ولی مسلمین است چه کسی سزاوار تر است
تا اینکه پیامبر سکوت را می شکند و می گوید: ای مردم چه کسی به مومنان از خودشان سزاوار تر است ؟
مردم همگی یک صدا میگویند: خدا و پیامبرش بر ما ولایت و سر پرستی دارند. سپس پیامبر دست علی را گرفت دست او را بالا برود و فرمود :
مَن کُنتُ مَولاهُ. هرکس من ولی او هستم فَهذا عَلِیُّ مَولاهُ.
علی نیز ولی اوست.
حضرت فاطمه (س):به خدا سوگند اگر حق یعنی خلافت را به اهلش سپرده بودند ؛و از عترت و اهل بیت پیامبر صلوات الله علیهم پیروی و متابعت کرده بودند حتی دو نفر هم با دیگدیگر درباره خدا و دین اختلاف نمی کردند
الهم عجل لوليك الفرج
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات