روزی رسول خدا (ص) از مسجد خارج شدند و شیطان را دیدند که کنار درب مسجد ایستاده است حضرت به او فرمودند:چرا در اینجا ایستاده ای؟
شیطان گفت :خدا مرا آورده است حضرت فرمودند برای چه؟
شیطان جواب داد:برای اینکه هر چه بخواهی از من بپرسی و من نیز از روی صدق و راستی جواب دهم.
حضرت فرمودند:چرا امتم را از نماز جماعت منع می کنی؟
شیطان گفت:هر گاه امت تو به قصد نماز جماعت از خانه بیرون می روند تب شدیدی بر من عارض می شود و آن تب برطرف نمی شود تا هنگامی که نماز گزاران از هم جدا شوند.
حضرت پرسیدند:چرا امتم را از دعا و طلب علم منع می کنی؟
شیطان جواب داد:به این سبب که وقتی آنان در طلب علم می روند یا دعا می کنند حالت کری و کوری به من دست می دهد تا زمانی که دست از دعا بردارند.
حضرت فرمودند:چرا آنان را از قرآن خواندن منع می کنی؟
شیطان جواب داد:چون وقتی آنان قرآن می خوانند من همانند سرب آب می شوم.
پیامبر فرمودند:چرا امتم را از جهاد منع می کنی؟
شیطان گفت:زمانی که آنان برای جهاد از خانه خارج می شوند بندی بر پاهایم می بندند تا وقتی که آنان از جهاد برگردند. وقتی که آنان به قصد حج از خانه خارج شوند مرا در غل و زنجیر می کنند تا وقتی که حج تمام شود و هرگاه قصد صدقه دارند اره بر سرم می گذارند و مرا مانند چوب اره می کنند.
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات