در میان آن عده ای که در یمن بر پیامبر اسلام وارد شدند ، مردی بود که از همه بیشتر با رسول خدا پرحرفی و بگو و مگو می کرد .
پیامبر اکرم (ص ) به قدری ناراحت شد که عرق از میان چشمان مبارکش جاری شد و رنگ صورتش تغییر کرد و سر خود را به زیر انداخت .
در این موقع بود که جبرئیل نازل شد و گفت :
خدا سلام می رساند و می فرماید : این مرد ، شخصی باسخاوت است ، به مردم طعام می دهد .
خشم و غضب پیامبر فرو نشست .
سر مبارک خود را بلند کرد و فرمود : اگر غیر از این بود که جبرئیل از طرف خدا خبر می دهد که تو مرد سخاوتمندی هستی ، تو را کیفر می کردم تا برای آیندگان عبرتی باشد .
آن مرد گفت : مگر خدای تو سخاوت و بخشش را دوست دارد ؟ ! فرمود : آری . گفت :
اشهد ان لا اله الله و انک رسول الله .
قسم به آن خدایی که تو را به پیامبری مبعوث کرده ، من احدی را از مال خودم محروم نکرده ام .
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات