چوب خدا
نوشته شده توسط سین بانو در 11 خرداد 1396 در بدون موضوع
روزی ثروتمندی سبدی پر از غذاهای فاسدی به فقیری داد. فقیر لبخندی زد و سبد را گرفته و از قصر بیرون رفت. فقیر همه آنها را دور ریخت و به جایش گلهایی زیبا و قشنگ در سبد گذاشت و بازگردانید. ثروتمند شگفت زده شد و گفت: چرا سبدی که پر از چیزهای کثیف بود، پر از گل زیبا کرده ای و نزدم آورده ای؟! فقیر گفت: هر کس آنچه در دل دارد می بخشد!!
درجهان سه چیز است که صدا ندارد:
مرگِ فقیر
ظلمِ غنی
و چوب خدا
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات