از جناب ابوذر پرسیدند: «چرا ما دوست نداريم بمیریم؟» حضرت ابوذر قريب به اين مضمون فرمود که فرض كنيد یک نفر را كه خانة ویلايي بسیار مرفه و خدم و حشم و نوکر دارد، می گیرند و می برند در بیابان، در یک اتاق گِلی، او را زندان می کنند. آنجا كه او را زندان کردند، چقدر ناراحت است؟ چقدر دل او مشتاق است كه به زندگی اولیه خود برگردد؟ اگر بعد از مدتي او را از این اتاق گِلی آزاد بکنند و به زندگی مرفه خود برگردانند، چقدر خوشحال مي شود؟ متقین و مؤمنین كه آخرت خود را آباد کردهاند همينطور هستند. دلشان براي رفتن به سراي ديگر پر می زند و می خواهد زودتر به آن آبادی برود. اینجا که آبادی نیست؛ اینجا کاروانسرا است. خودشان فرمودند که پل است. مردن، براي اولیای الهی اینطور است؛ اما کسی زندگی مرتب و اوضاع خیلی عالی دارد و می خواهند او را براي هميشه ببرند در بیابان و در یک خرابه، زندان بکنند، مطمئناً نمی خواهد برود. ما اینطوری هستیم؛ به همین دليل از مردن می ترسیم.
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات