چشم به راهم تا تو آیی مولای مهربانم
نوشته شده توسط سین بانو در 31 مرداد 1399 در بدون موضوع
بیا که بی تو نه سحر را طاقتی است و نه صبح را صداقتی که سحر به شبنم تو بیدار می شود و صبح، به سلام تو از جای بر میخیزد.
بیا که بی تو آیینه ها زنگار غربت گرفته اند.
بیا که بی تو ،قنوت شاخه ها ،اجابتی جز غروب تلخ خزان ندارد.
آقا جان ، بی تو کدام دست مهر، سرشک غم از دیدگان یتیمان برمیگیرد؟
ما باید تا کی منتظر آمدنت باشیم عمر ما میگذرد و میرود اماهنوز در انتظار آمدنت هستیم.
اللهم عجل لولیک الفرج?
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات