درنگستان
نوشته شده توسط سین بانو در 12 تیر 1397 در بدون موضوع
در سال قحطی، عارفی غلام شادی را دید!
پرسید: چهطور در چنین وضعی شاد هستی؟
گفت: من غلام اربابی ام که چندین گله و رمه دارد؛ و تا وقتی که با او هستم روزی مرا میدهد!
عارف گفت: از خود شرم دارم که تو به اربابی با چند گوسفند! توکل کرده ای؛ ولی من که خدایی دارم مالک تمام دنیاست، باز هم نگران هستم!
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات